اموروزه در صنعت پتروشیمی همهچیز با عدد تولید و دلار صادرات سنجیده می شود، هر سال آمارها پررنگتر از قبل اعلام میشوند و همچنین ظرفیت نصبشده، میزان خوراک دریافتی، حجم محصول نهای در کانون توجه قرار دارند. اما در جهانی که تغییر اقلیم و بحران انرژی نفس میکشد، این شاخصها دیگر تمام ماجرا نیستند. چیزی کم است. چیزی که در گزارشها بهسختی به آن پرداخته میشود: پایداری انرژی و زیستمحیطی.
پرسش مهم این است: مجتمعهای پتروشیمی در نقاط مختلف جهان امروز روی چه ترازویی باید سنجیده شوند؟ آیا تنها کافی است واحدها با تمام ظرفیت کار کنند و صادرات ادامه پیدا کند؟ یا باید ببینیم این چرخه عظیم چه بهایی از منابع طبیعی و محیطزیست میگیرد؟ وقتی رودخانهها خشک میشوند، وقتی آلودگی هوا سهم مردم شهرهای میزبان میشود، و وقتی ردپای کربنی هر واحد بالاتر از میانگین جهانی است، دیگر نمیشود فقط به ارقام تولید دلخوش بود.
پایداری حالا به یک معیار حیاتی بدل شده. نهفقط در تهران یا بروکسل، که در همه جهان. سرمایهگذاران، بانکها، خریداران و حتی افکار عمومی یک صنعت را نه صرفاً با سود مالی، بلکه با میزان همسوییاش با اهداف زیستمحیطی میسنجند. اینجاست که پتروشیمی ایران باید خودش را در آینه جهانی ببیند. آینهای که هیچ ملاحظه سیاسی یا تبلیغاتی در آن دخیل نیست.
واقعیت این است که صنعت پتروشیمی در کنار دستاوردهای اقتصادی بزرگ، بار سنگینی هم بر دوش محیطزیست گذاشته. از مصرف انرژی بالا در واحدهای قدیمی گرفته تا تخلیه پساب در خلیج فارس و حوضچههای محلی. هر بار که سخن از توسعه میشود، این پرسش جدیتر به میان میآید که توسعه به چه قیمتی؟ آیا توسعهای که پایداری را نادیده بگیرد، اصلاً توسعه محسوب میشود؟
جهان به کدام سمت میرود و چرا پایداری معیار اصلی شده است؟
تحولات جهانی نشان میدهد که مسیر آینده صنایع انرژی و پتروشیمی بهوضوح مشخص شده: حرکت به سوی کربن صفر. اتحادیه اروپا با برنامههای دقیق و جدول زمانی سختگیرانه قصد دارد تا سال ۲۰۵۰ انتشار خالص کربن را به صفر برساند. چین، بزرگترین مصرفکننده انرژی جهان، حتی با وجود وابستگی سنگین به زغالسنگ، متعهد شده تا همین هدف را دنبال کند. شرکتهای بزرگ پتروشیمی و شیمیایی دنیا میلیاردها دلار روی فناوریهای سبز سرمایهگذاری کردهاند.
در چنین فضایی، شاخصهایی مانند شدت انرژی، میزان انتشار دیاکسیدکربن، بهرهوری آب، و بازیافت پسماند دیگر جزئیات فنی نیستند، بلکه ابزار رقابتاند. هر شرکتی که نمره بالاتری در این شاخصها بگیرد، دسترسی آسانتری به بازار و سرمایه خواهد داشت. این یک تغییر پارادایم است که بهسرعت در حال گسترش است.
برای ایران، این تغییر پیام روشنی دارد. اگر صنعت پتروشیمی کشور خود را با این معیارهای نوین هماهنگ نکند، از بازار جهانی دور میشود. شاید امروز هنوز به دلیل تحریمها بخشی از بازارها در دسترس نباشند، اما فردا که محدودیتها برداشته شود، اولین شرط ورود به بازار، پایبندی به همین استانداردهای زیستمحیطی خواهد بود. این یعنی رقابت نه با ظرفیت تولید، که با شاخصهای پایداری.
جهان منتظر ایران نمیماند. فناوریهای جدید در حوزه انرژیهای تجدیدپذیر و پتروشیمی سبز هر روز در حال توسعه است. سرمایهگذاران بینالمللی ترجیح میدهند روی پروژههایی سرمایهگذاری کنند که علاوه بر سود اقتصادی، برچسب سبز هم داشته باشند. اگر ما از این قطار جا بمانیم، بازگشت سخت خواهد بود.
شدت مصرف انرژی و ردپای زیستمحیطی در پتروشیمیهای ایران؛ واقعیت تلخ و آمارهای پنهان
وقتی از پایداری انرژی حرف میزنیم، اولین تصویر باید اعداد و دادههای واقعی باشد. اما مشکل همینجاست: شفافیت در این زمینه در ایران تقریباً غایب است. بسیاری از مجتمعها گزارشهای دقیقی از شدت مصرف انرژی یا حجم انتشار گازهای گلخانهای خود ارائه نمیدهند. آنچه در دسترس است، یا کلیات است یا آمارهایی که بهروز نشدهاند. همین ابهام باعث میشود ارزیابی عملکرد زیستمحیطی پتروشیمیهای ایرانی سخت و بعضاً غیرممکن بهنظر برسد.
با این حال، هر کسی که با داخل واحدها آشنا باشد، میداند شدت انرژی در پتروشیمیهای ایران بالاتر از میانگین جهانی است. مثلاً در واحدهای قدیمی تولید متانول، مصرف گاز بهمراتب بیشتر از نمونههای مدرن چینی یا عربستانی است. یا در واحدهای الفین، راندمان حرارتی کورهها پایینتر از حد استاندارد است و همین مسئله به معنای هدررفت مستقیم منابع طبیعی است. اینها نه تحلیل رسانهای، بلکه واقعیتهایی است که حتی کارشناسان داخلی صنعت بارها دربارهاش هشدار دادهاند.
از زاویه محیطزیستی، ماجرا پیچیدهتر میشود. ردپای کربنی مجتمعهای پتروشیمی ایران به دلیل سوختهای مصرفی و سیستمهای قدیمی، بهطور محسوسی بیشتر است. این موضوع نهتنها در عرصه جهانی ما را در موقعیت ضعف قرار میدهد، بلکه در داخل هم پیامدهای اجتماعی دارد. کافی است به شهرهایی مثل ماهشهر، عسلویه یا بندر امام نگاه کنیم. در بسیاری از روزها آلودگی هوا فراتر از حد مجاز میرود، اما گزارشهای رسمی کمتر به این پیوند میان صنعت و کیفیت زندگی مردم اشاره میکنند.
پسابهای صنعتی هم یکی دیگر از نقاط تاریک این صنعت است. تخلیه مستقیم بخشی از پسابهای شیمیایی به خلیج فارس یا تالابهای محلی، تهدیدی جدی برای اکوسیستم منطقه محسوب میشود. موضوعی که سالهاست فعالان محیطزیست نسبت به آن هشدار میدهند اما کمتر در رسانههای رسمی انعکاس پیدا میکند. این سکوت، خود یکی از موانع اصلاح است.
باید پذیرفت که ما در حوزه شاخصهای زیستمحیطی عقب هستیم. هر چقدر هم از درآمد ارزی یا توسعه ظرفیت بگوییم، اگر واقعیت شدت مصرف انرژی و آلایندگی پنهان بماند، روزی نهچندان دور همین نقاط ضعف به دیوار بلندی بدل خواهند شد که حرکت صنعت را متوقف میکند. پایداری انتخاب نیست، ضرورت است.
بحران آب و چالشهای اقلیمی؛ پتروشیمیها زیر ذرهبین جوامع محلی
هیچ صنعتی به اندازه پتروشیمی تشنه آب نیست. هرچقدر هم آمارهای رسمی بخواهند موضوع را کوچک جلوه دهند، واقعیت این است که بسیاری از واحدها در جنوب کشور برای خنکسازی، تولید بخار و فرآیندهای شیمیایی، حجمهای عظیمی آب مصرف میکنند. این آب یا از رودخانهها تأمین میشود، یا از منابع زیرزمینی، و در مواردی از شیرینسازی آب دریا. اما همه میدانیم که اقلیم ایران در دهههای اخیر خشکتر از همیشه شده. بارشها کاهش یافته، تالابها در حال مرگ هستند، و رودخانهها حتی برای نیازهای شهری و کشاورزی کافی نیستند.
وقتی در چنین شرایطی یک مجتمع بزرگ پتروشیمی کنار یک شهر کوچک قرار میگیرد، تضادها آغاز میشود. مردم محلی میپرسند چرا باید آب کشاورزیشان کم شود اما کارخانه همچنان بیوقفه مصرف کند؟ چرا روستاها با تانکر آب میگیرند اما لولههای صنعتی بیوقفه پر هستند؟ این پرسشها فقط شعار نیست، بلکه نشانه شکاف عمیقی است که میان صنعت و جامعه میزبان به وجود آمده. شکافی که اگر ترمیم نشود، میتواند به بحرانهای اجتماعی و حتی امنیتی منجر شود.
باید توجه داشت که آب فقط یک منبع مصرفی نیست، آب حامل اعتماد اجتماعی است. هر بار که یک روستا خشک میشود و مردمش مهاجرت میکنند، صنعت پتروشیمی هم بخشی از سرمایه اجتماعی خود را از دست میدهد. چون افکار عمومی به سرعت صنعت را بهعنوان مقصر میشناسد. نمونههای مشابه در ماهشهر و عسلویه بارها دیده شده که جوامع محلی با اعتراضهای پیاپی خواستار تغییر رفتار واحدهای پتروشیمی شدهاند.
از سوی دیگر، تغییر اقلیم چشمانداز آینده را مبهمتر میکند. دمای هوا در استانهای جنوبی هر سال رکورد جدیدی ثبت میکند. تبخیر منابع آبی شدیدتر شده و هزینه شیرینسازی آب دریا رو به افزایش است. این یعنی وابستگی به آب، برای پتروشیمیها به یک ریسک استراتژیک بدل شده. ریسکی که نهتنها هزینه تولید را بالا میبرد، بلکه میتواند بقای پروژههای جدید را هم زیر سوال ببرد.
پس از زاویه آیندهپژوهی، بحران آب باید در صدر برنامههای پایدارسازی قرار گیرد. مدیریت پساب، استفاده از فناوریهای چرخشی، و سرمایهگذاری در واحدهای کمآببر نه یک انتخاب لوکس، بلکه یک ضرورت است. اگر این تغییر رویکرد اتفاق نیفتد، ممکن است در ده سال آینده توسعه پتروشیمی ایران صرفاً روی کاغذ باقی بماند و در میدان عمل با سد بزرگی به نام «کمبود آب» مواجه شود.
آیندهپژوهی و سناریوهای جهانی؛ از کربن صفر تا انرژیهای تجدیدپذیر
وقتی از آیندهپژوهی در صنعت پتروشیمی حرف میزنیم، باید کمی دورتر از مرزهای جغرافیایی ایران را نگاه کنیم. جهان در حال ترسیم نقشهای تازه برای صنایع انرژی است. واژههایی مثل «کربن صفر»، «اقتصاد هیدروژنی»، «بازیافت کربن» و «انرژیهای تجدیدپذیر» دیگر شعار سیاسی یا محیطزیستی نیستند، بلکه به ستونهای استراتژی شرکتهای بزرگ پتروشیمی جهان تبدیل شدهاند.
اتحادیه اروپا یک مسیر مشخص دارد: تا سال ۲۰۳۰ کاهش جدی در انتشار گازهای گلخانهای و تا ۲۰۵۰ رسیدن به خالص صفر. ایالات متحده هم با برنامههای گسترده یارانهای، صنایع را به سمت انرژی پاک سوق میدهد. در آسیا، چین و کرهجنوبی میلیاردها دلار روی هیدروژن سبز سرمایهگذاری کردهاند. عربستان و قطر هم که رقبای مستقیم ایران در حوزه پتروشیمی محسوب میشوند، برنامههای بلندپروازانه برای کاهش شدت انرژی در واحدهایشان طراحی کردهاند.
حالا سوال این است: ایران در این معادله جهانی چه جایگاهی خواهد داشت؟ اگر ما همچنان بر مدل قدیمی توسعه تکیه کنیم، یعنی ساخت واحدهای جدید بدون توجه به فناوریهای نوین و بدون درنظر گرفتن شاخصهای پایداری، دیر یا زود با دیوار بلند استانداردهای جهانی روبهرو میشویم. بازاری که روزی بهراحتی محصولاتمان را میخرید، در آینده ممکن است بهخاطر استانداردهای زیستمحیطی درهایش را ببندد. این اتفاق در صنایع دیگر هم رخ داده؛ کافی است به محدودیتهای اخیر برای صادرات فولاد پرکربن به اروپا نگاه کنیم تا بدانیم این سناریو برای پتروشیمی هم بسیار محتمل است.
اما آینده فقط تهدید نیست. فرصتهای بزرگی هم وجود دارد. تصور کنید ایران بهجای اینکه صرفاً صادرکننده متانول و اوره باشد، بخشی از ظرفیتش را روی تولید مواد پایه با ردپای کربنی پایین متمرکز کند. یا اینکه به سمت همگرایی با انرژیهای تجدیدپذیر برود؛ یعنی استفاده از برق خورشیدی و بادی در واحدهای انرژیبر جنوب کشور. این کار هم هزینه تولید را کاهش میدهد و هم برند «سبز» برای محصولات ایرانی میسازد. چنین برندی در بازارهای بینالمللی ارزش افزوده بالایی خواهد داشت.
در آیندهپژوهی، سناریوها همیشه چندگانهاند. یک سناریو ادامه مسیر فعلی است؛ مصرف بالا، آلودگی بالا، سود کوتاهمدت. سناریوی دیگر تغییر تدریجی به سمت استانداردهای جهانی است؛ با هزینه و فشار اما با چشمانداز بقا. و یک سناریوی سوم که بلندپروازانهتر است: ایران میتواند پیشگام منطقه در انرژیهای پاک و پتروشیمی سبز شود. شاید امروز دور از ذهن بهنظر برسد، اما با سرمایهگذاری درست و استفاده از ظرفیتهای دانشبنیان داخلی، این رویا دستنیافتنی نیست.
فرصتهای نوآوری و سرمایهگذاری سبز در صنعت پتروشیمی ایران
هر جا که تهدیدی وجود دارد، رگههایی از فرصت هم پنهان است. صنعت پتروشیمی ایران سالهاست که با محدودیتهایی مانند تحریم، کمبود منابع مالی خارجی و فشارهای محیطزیستی دستوپنجه نرم میکند. اما همین محدودیتها میتواند دروازهای برای نوآوری باز کند. اگر نگاه سنتی کنار گذاشته شود و فضا برای استارتاپها و شرکتهای دانشبنیان داخلی باز شود، میتوانیم شاهد شکلگیری فناوریهای بومی در حوزه کاهش مصرف انرژی، مدیریت پساب و استفاده از کاتالیستهای سبز باشیم.
تجربه دنیا نشان داده که بسیاری از تغییرات بزرگ از دل شرکتهای کوچک و نوآور آغاز شده است. امروز شرکتهای شیمیایی در اروپا و شرق آسیا با همکاری دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی توانستهاند روشهایی برای بازیافت CO₂ یا کاهش مصرف انرژی در تولید مواد پایه پتروشیمی پیدا کنند. چرا این الگو در ایران تکرار نشود؟ در دانشگاههای کشور استعدادهای زیادی وجود دارد، تنها کافی است پیوند صنعت و دانش جدی گرفته شود.
از منظر سرمایهگذاری، پروژههای سبز یک جذابیت دوگانه دارند. اول اینکه هزینههای بلندمدت را کاهش میدهند، چون انرژی و آب کمتری مصرف میکنند. دوم اینکه بازار جهانی برای محصولاتی با برچسب «سبز» حاضر است قیمت بیشتری بپردازد. در شرایطی که ایران به دنبال متنوعسازی درآمدهای ارزی است، این میتواند یک مزیت رقابتی واقعی باشد. کافی است تصور کنیم صادرات یک تن پلیاتیلن با ردپای کربن پایین میتواند در اروپا یا ژاپن مشتریان پرشماری داشته باشد، در حالی که محصولات پرکربن با محدودیتهای تعرفهای و قانونی مواجهاند.
اما مسیر نوآوری و سرمایهگذاری سبز در ایران ساده نیست. ساختارهای سنتی تصمیمگیری، نگاه کوتاهمدت به سود، و مقاومت برخی ذینفعان در برابر تغییر، موانع بزرگی هستند. اگرچه صندوقهای نوآوری و حمایتهای دولتی ایجاد شده، اما هنوز از نظر مقیاس و اثرگذاری با نیاز واقعی صنعت فاصله زیادی دارد.
با این حال، تغییر نسل مدیریتی و فشارهای بینالمللی بهتدریج در حال باز کردن فضا هستند. اگر پتروشیمیها در ایران بخواهند در دهه آینده همچنان بازیگر اصلی باقی بمانند، چارهای جز ورود به میدان سرمایهگذاری سبز ندارند. دیر یا زود، سرمایهگذارانی که به دنبال ریسک پایینتر و آینده پایدارتر هستند، شرکتهایی را انتخاب میکنند که به شاخصهای زیستمحیطی پایبند باشند.
ترازو میان اقتصاد و محیطزیست؛ آیا مسیر تعادل ممکن است؟
پتروشیمیها در ایران همیشه بهعنوان یکی از موتورهای اصلی ارزآوری معرفی شدهاند. درآمد صادراتی، اشتغال مستقیم و غیرمستقیم، و نقش کلیدی در زنجیره تأمین صنایع پاییندستی باعث شده که کسی نتواند اهمیت اقتصادی این صنعت را انکار کند. اما هر بار که از منافع اقتصادی صحبت میکنیم، بلافاصله سایهای سنگین بر سر بحث میافتد: بهای محیطزیستی که میپردازیم. این همان ترازوی بزرگی است که یک کفهاش دلار و ریال است و کفه دیگرش کیفیت زندگی مردم و پایداری منابع طبیعی.
سؤال اساسی این است که آیا میتوان این دو کفه را هموزن کرد؟ یا لااقل فاصلهشان را کمتر کرد؟ تجربه جهانی نشان داده که بله، میتوان. شرکتهای بزرگ در اروپا و شرق آسیا توانستهاند با اصلاح فناوری و سرمایهگذاری در انرژیهای تجدیدپذیر، هم سودآوری داشته باشند و هم ردپای کربنی خود را کاهش دهند. ولی تفاوت بزرگ اینجاست که آنها بهخاطر فشارهای اجتماعی و قوانین سختگیرانه مجبور به تغییر شدند. در ایران هنوز چنین فشار ساختاری وجود ندارد، و همین باعث شده اصلاحات زیستمحیطی بیشتر در حد شعار باقی بماند.
با این حال، نشانههایی از تغییر دیده میشود. وقتی مردم عسلویه یا ماهشهر بارها نسبت به آلودگی و کمبود آب اعتراض میکنند، این صداها بهمرور راه خود را به اتاقهای تصمیمگیری باز میکند. حتی در سطح وزارت نفت و سازمان محیطزیست بحثهایی درباره لزوم تدوین شاخصهای پایدار و گزارشدهی شفافتر شکل گرفته است. شاید هنوز در مرحله ابتدایی باشد، اما این همان بذرهایی است که اگر جدی گرفته شود، در سالهای آینده به درختی واقعی تبدیل میشود.
تعادل، البته، ساده به دست نمیآید. نیاز به تغییر نگاه مدیریتی دارد، نیاز به قوانین الزامآور دارد، نیاز به همافزایی میان دولت، صنعت و جامعه دارد. و مهمتر از همه، نیاز به باور دارد؛ باور به اینکه توسعه بدون درنظر گرفتن محیطزیست یک توسعه کوتاهعمر است. شاید بتوان چند سالی سود بیشتری به دست آورد، اما هزینهای که بعدتر برای جبران خسارتهای زیستمحیطی پرداخته میشود، چند برابر خواهد بود.
اگر امروز صنعت پتروشیمی ایران ترازوی خود را بازتنظیم کند، هنوز فرصت دارد در مسیر آینده جهانی جایگاهی آبرومند پیدا کند. اگر نکند، خطر آن هست که در همان مسیری قدم بگذارد که بسیاری از صنایع آلاینده دیگر رفتهاند: سود کوتاهمدت، بحران بلندمدت. پرسش آخر این است: آیا وقت آن نرسیده که این ترازو را دوباره به دست بگیریم و برای یکبار هم که شده، وزن محیطزیست را جدیتر در کفه بگذاریم؟